۰۷ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۸
کد خبر: ۵۹۸۸۵۳

شعر | یادگار مادر

شعر | یادگار مادر
من وارث این یادگارم چادری که، بر شانه خواهم داشت آن را مثل پرچم.

باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | شاعر: فاطمه زاهدمقدم

یادگار مادر

مثل گلی خشکیده در آغوش شبنم
جز اشک بر چشم سیاهت نیست مرهم

از دست هایت می‌چکد ابیات باران
می‌بارد از ابر نگاهت اشک نم نم

لب می‌گشایی باز عطر سیب سرخی
مثل نسیمی می‌وزد در خانه کم کم‌

ای آیه آیه اشک تو قرآن جاری
در تارو پود چادرت آیات محکم

لبخند تو دروازه‌ی باغ بهشت است
خشمت پریشان حالی اهل جهنم

در آینه خود را تماشا کن که دیگر
از تو فقط مانده ست یک تصویر مبهم

دلتنگی ات را با خودت تقسیم کردی
سنگ صبورت اشک بود، اما همان هم...

رد می‌شوی از قصه‌های پرهیاهو
با گام‌هایی خسته و با قامتی خم

با چادری خاکی که آورده ست بر دوش
یک آسمان دلواپسی یک نسل ماتم

من وارث این یادگارم چادری که
بر شانه خواهم داشت آن را مثل پرچم.

/918/ی704/س

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
سیمین کاشانی
Iran, Islamic Republic of
۰۷ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۰:۵۵
احسنت
شعر حوزوی بیشتر ارسال کنید.
0
0